شماره ٨: به عشق لاابالى کوه طاقت بر نمى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به عشق لاابالى کوه طاقت بر نمى آيد
علاج شورش اين بحر از لنگر نمى آيد
مگر ياقوت سيرابش به داد ما رسد، ورنه
علاج تشنه ما از لب ساغر نمى آيد
دل گردون نمى سوزد به آه آتشين ما
به دود تلخ، آب از ديده مجمر نمى آيد
به دشوارى توان دل از لباس فقر بر کندن
به پاى خود برون از بند ني، شکر نمى آيد
شکوه حسن او مهرى به لب زد بيقراران را
که آواز سپند از هيچ مجمر برنمى آيد
به داغ عشق دارد محرم و بيگانه يک نسبت
ازين آتش خليل الله سالم بر نمى آيد
خموشى پيشه کن تا دامن مطلب به دست آرى
که بى پاس نفس از بحر گوهر بر نمى آيد
کدامين عنبرين مو مى کند در سينه ام جولان؟
که از درياى دل يک موج بى عنبر نمى آيد
به منزل مى برد قطع تعلق کاروانى را
ز رهزن آنچه مى آيد ز صد رهبر نمى آيد
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بى طلب سويش
مرا از پاى نافرمان چها بر سر نمى آيد!
چه بگشايد زماه عيد بى همدستى طالع؟
ز صيقل کار بى امداد روشنگر نمى آيد
به گردون جنگ دارد چشم کوته بين، نمى داند
که بى تحريک ساقى باده در ساغر نمى آيد
شکوه عشق هيهات است مغلوب نظر گردد
که کوه قاف عنقا را به زير پر نمى آيد
به آهى خرمن افلاک را بر هم زدم صائب
ز يک دل آنچه مى آيد ز صد لشکر نمى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید