شماره ٥٢: زهر، ترياق به اکسير مدارا گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زهر، ترياق به اکسير مدارا گردد
خشم را هر که فرو خورد توانا گردد
چون به يک جا نکند منزل مقصود مقام
به چه اميد کسى باديه پيما گردد؟
آب گوهر چه غم از تلخى دريا دارد؟
هر که قانع شود آسوده ز دنيا گردد
اگر از سينه من آينه اى راست کنند
راز پوشيده عالم همه پيدا گردد
وضع عالم اگر اين است که من مى بينم
جاى رحم است بر آن چشم که بينا گردد
هر نفس دردى و هر چشم زدن تجربه اى است
هر که بيمار تو گرديد مسيحا گردد
مشرق معنى نازک جگر سوخته است
اين هلالى است کز اين گرد هويدا گردد
بى نيازست ز اقبال هواداران عشق
از نسيم آتش خورشيد چه رعنا گردد؟
ناز ليلى نکند چشم به هر سرمه سياه
گرد مجنون مگر از باديه پيدا گردد
بر نگرداند اگر عشق ورق را صائب
يوسف آن نيست که معشوق زليخا گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید