شماره ٥٨: حسن در هر نگهى عالم ديگر گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن در هر نگهى عالم ديگر گردد
به نسيمى ورق لاله و گل برگردد
گل رويى که نيايد ز لطافت به خيال
چه خيال است در آيينه مصور گردد؟
مى رود خود بخود از کار دل خونشده ام
اين نه خونى است که محتاج به نشتر گردد
تا زند پر، شود از گرمى پرواز کباب
نامه شوقم اگر بال کبوتر گردد
چون سليمان سخن مور به رغبت بشنو
تا بر آيينه اقبال تو جوهر گردد
بر دل گرمى اگر دست گذارى از لطف
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
دم جان بخش نسيم سحرى را درياب
پيش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
تربيت را نبود در دل تاريک اثر
جوش دريا سبب خامى عنبر گردد
کار دلها نشود بى نفس گرم تمام
ماه از خويش محال است منور گردد
مى رساند به صدف دانه گوهر خود را
ساده لوح آن که پى رزق مقدر گردد
هر حجابى که درين راه به يک سو فکنم
دل مغرور مرا پرده ديگر گردد
دست در دامن تسليم و رضا زن صائب
تا ترا موج خطر دامن مادر گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید