شماره ٦٩: سر شوريده ز تسليم به سامان گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
سر شوريده ز تسليم به سامان گردد
دل پريشان نشود ديده چو حيران گردد
از پريشانى دل خانه تن زندان است
غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد
از گشايش نبود بهره تهى مغزان را
پسته پوچ محال است که خندان گردد
چه کشى تيغ به رخساره گلرنگ، که خط
کافرى نيست که از تيغ مسلمان گردد
قمرى از سرو به زنهار برآرد انگشت
در رياضى که نهال تو خرامان گردد
در کف آه بود بست و گشاد دل من
ابر از باد شود جمع و پريشان گردد
نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا
خوش نمک زخم من از شور بيابان گردد
دل تسلى شود از دست نوازش صائب
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید