شماره ٧١: چون ز مى صفحه رخسار تو گلگون گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چون ز مى صفحه رخسار تو گلگون گردد
چشم نظارگيان کاسه پر خون گردد
حسن را آينه صاف بود روشنگر
چه عجب ليلى اگر واله مجنون گردد؟
کرد از بوسه مرا آن لب نوخط معمور
روزى از پاس نمک داشتن افزون گردد
هرکه ديوانه شد، از پند نگردد عاقل
خون چو شد مشک، محال است دگر خون گردد
خط لب لعل ترا توبه ز خونخوارى داد
دل عاشق به چه اميد دگر خون گردد؟
نيست از گرد گنه رحمت يزدان را باک
بحر از سيل محال است دگرگون گردد
فيض حق در دل آلوده نگردد نازل
خم چو بى باده شود جاى فلاطون گردد
نرسد دام تهى چشم به گرد عنقا
چون کسى باخبر از عالم بيچون گردد؟
چاره غفلت سرشار بود بيدارى
کاين سپه زود پريشان ز شبيخون گردد
غوطه در خون زده از حسرت شيرين، چه عجب
دوش فرهاد اگر مسند گلگون گردد
گر چنين خواجه به سيم و زر خود تکيه کند
زود همصحبت و همخانه قارون گردد
حسن صائب ز هوادار کند نشو و نما
سرو در زير پر فاخته موزون گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید