شماره ٨٤: آدمى پير چو شد حرص جوان مى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
آدمى پير چو شد حرص جوان مى گردد
خواب در وقت سحرگاه گران مى گردد
آسمان در حرکت از نظر روشن ماست
آب از قوت سرچشمه روان مى گردد
راى روشن ز بزرگان کهنسال طلب
آبها صاف در ايام خزان مى گردد
طالب خلق اگر گوشه عزلت گيرد
همچو دامى است که در خاک نهان مى گردد
رتبه عشق به تدريج بلندى گيرد
باده چون کهنه شود نشأه جوان مى گردد
آسمان خاک ره مردم بى آزارست
گرگ در گله اين قوم شبان مى گردد
هر که را تيغ زبان نيست به فرمان صائب
عاقبت کشته شمشير زبان مى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید