شماره ١٦٤: از دو عالم دل اگر رو به سويدا مى کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
از دو عالم دل اگر رو به سويدا مى کرد
سير پرگار درين نقطه تماشا مى کرد
ساده لوحى که به دنبال دوا مى گردد
کاش در يوزه درد از در دلها مى کرد
بر چراغ نفسش دست حمايت مى شد
برق اگر با خس و خاشاک مدارا مى کرد
تازه گرداندن احرام سفر مطلب بود
روى در ساحل اگر موج ز دريا مى کرد
گر ز افتادگى اين راه نمى شد کوتاه
دورى کعبه مقصود چه با ما مى کرد
آب حيوان که سکندر ز سياهى مى جست
بود آماده اگر رو به سويدا مى کرد
سالک از دورى اين راه خبر گر مى يافت
توشه در گام نخستين ز کمر وا مى کرد
خبر از سينه پر آبله خويش نداشت
آن که گوهر طلب از سينه دريا مى کرد
آب مى گشت به چشم دل پرآبله ام
هر که از کار دل خود گرهى وا مى کرد
زاهد خشک ز درد طلب آگاه نبود
ور نه تسبيح خود از آبله پا مى کرد
منت جان مکش از خلق که در شب خفاش
جلوه از خجلت جان بخشى عيسى مى کرد
داشت از شاه سخن سنج اميد تحسين
صائب آن روز که اين خوش غزل انشا مى کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید