شماره ٢٠٥: منعم از خواب عدم تيره روان برخيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
منعم از خواب عدم تيره روان برخيزد
هر که شب سير خورد صبح گران برخيزد
شکر هنگام شکايت به زبان مى آرم
سبزه از آتش من جاى دخان برخيزد
پرده بردار ز رخسار که چون طوطى مست
زنگ از آيينه من بال فشان برخيزد
دلبرى نيست به ابروى کج و قامت راست
بى کماندار چه از تير و کمان برخيزد؟
همه بر جاى خود اى تازه نهالان چمن
بنشينيد که آن سرو روان برخيزد
اى که چون غنچه به شيرازه خود مى نازى
باش تا سلسله جنبان خزان برخيزد
بر سر تربت هرکس گذري، چون نرگس
تا قيامت دل و چشم نگران برخيزد
باده سى شبه بايد، که ز آيينه دل
زنگ سى روزه ماه رمضان برخيزد
هر که را سير مقامات بود در خاطر
به که چون نى ز زمين بسته ميان برخيزد
از خزان زير و زبر گشت گلستان صائب
شبنم ما نشد از خواب گران برخيزد
صائب اين آن غزل عارف روم است که گفت
چون عيان جلوه دهد چهره، گمان برخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید