شماره ٢٥٧: گرچه آن سرو روان در همه جا مى باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گرچه آن سرو روان در همه جا مى باشد
نيست ممکن که توان يافت کجا مى باشد
خلق را داروى بيهوشى حيرت برده است
ورنه او با همه کس در همه جا مى باشد
نيست ممکن که ز من دور توانى گرديد
عينک صافدلان دورنما مى باشد
از سر کوى تو هرکس که کند عزم سفر
گر به فردوس رود رو به قفا مى باشد
در دل ماست خيال تو و از ما دورست
عکس از آيينه در آيينه جدا مى باشد
خضر در دامن صحراى طلب کمياب است
ورنه در هر سيهى آب بقا مى باشد
جگر سوخته صاحب نظران مى دارند
مشک در ناف غزالان ختا مى باشد
دل سنگ تو ز بيتابى ما آسوده است
قبله را کى خبر از قبله نما مى باشد؟
نيست ممکن که به رويش نگشايند درى
هرکه در حلقه مردان خدا مى باشد
سر آزاده و درد سر دولت، هيهات
تيغ بر فرق من از بال هما مى باشد
رهنوردى که سبکبار ز دنيا گذرد
خار در رهگذرش دست دعا مى باشد
هرکه جان داده درين راه، رسيده است به جان
دل هرکس که ز جا رفت بجا مى باشد
از دم گرم تو صائب دل افسرده نماند
نفس سوختگان عقده گشا مى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید