شماره ٢٧٠: هرکه اينجا ز جگر آه ندامت نکشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
هرکه اينجا ز جگر آه ندامت نکشد
نفس صاف ز دل صبح قيامت نکشد
هرکه خواهد که گرانسنگ بود ميزانش
به که امروز سر از سنگ ملامت نکشد
تا ازان يار سفر کرده نگيرد خبرى
اشک ما پاى به دامان اقامت نکشد
نفس سوخته عشق ز پا ننشيند
تا گلاب از گل خورشيد قيامت نکشد
سايه عشق گران است، عجب نيست اگر
سرو در زير پر فاخته قامت نکشد
کرده ام خنده به ارباب ملامت صائب
اره چون بر سر من سين سلامت نکشد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید