از قضا چشم سياه تو به يادم آمد
قدر انداز نگاه تو به يادم آمد
ترکش تير جگردوز قضا را ديدم
صف مژگان سياه تو به يادم آمد
به دل ساده خود راه نگاهم افتاد
صفحه روى چو ماه تو به يادم آمد
برق را دست و گريبان گياهى ديدم
بيگنه سوز نگاه تو به يادم آمد
عندليبى به سر شاخ گلى مى لرزيد
جنبش پر کلاه تو به يادم آمد
موى پر پيچ و خمى بر سر آتش ديدم
زلف خورشيد پناه تو به يادم آمد
صائب از جلوه برقى که به خرمن افتاد
سينه پردازى آه تو به يادم آمد