شماره ٢٧٩: خويش را گر ز خور و خواب توانى گذراند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
خويش را گر ز خور و خواب توانى گذراند
کشتى خود سبک از آب توانى گذراند
راه چون آبله در پرده دلها يابى
گر به يک ساغر خوناب توانى گذراند
باده جان تو آن روز شود روشن و صاف
کز سراپرده اسباب توانى گذراند
در شبستان عدم صبح اميد تو شود
هر شبى را که به مهتاب توانى گذراند
آن زمان رشته زنار تو تسبيح شود
که به چندين دل بيتاب توانى گذراند
نخورد کشتيت از باد مخالف بر سنگ
ديگران را اگر از آب توانى گذراند
دل روشن به تو چون شمع ازان بخشيدند
که شبى زنده به محراب توانى گذراند
وقت خود تيره زهمصحبت ناجنس مکن
تا به آيينه و با آب توانى گذراند
خار پيراهن آرام بود موى سفيد
اين نه صبحى است که در خواب توانى گذراند
سالم از آتش سوزان چو سياوش گذرى
خويش را گر ز مى ناب توانى گذراند
نفس خويش يکى ساز به درياى وجود
تا چو ماهى به ته آب توانى گذراند
حيف باشد که به عزلت گذرانى صائب
آنچه از عمر به احباب توانى گذراند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید