شماره ٣٠٦: تا تو بى پرده شدى لاله رخان خوار شدند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
تا تو بى پرده شدى لاله رخان خوار شدند
همه گلهاى چمن در پس ديوار شدند
اى بسا خيره نگاهان که به يک چشم زدن
چون شرر محو در آن شعله ديدار شدند
پرده بردار که از شوق تماشاى رخت
در و ديوار جهان آينه رخسار شدند
اين چه قدست که تا سايه به گلزار افکند
سروها در بغل رخنه ديوار شدند
تا لواى خط مشکين ترا وا کردند
سرکشان چون علم زلف نگونسار شدند
هيچ کس نيست که داند به چه کار آمده است
بس که مردم ز تماشاى تو از کار شدند
کار موقوف به وقت است که اشجار چمن
به نسيمى همه از برگ سبکبار شدند
مرگ را تلخ کند عمر چو شيرين گذرد
جاى شکر است که افلاک ستمکار شدند
يارب اى عشق گرانمايه چه اکسيرى تو
که همه بيجگران از تو جگردار شدند
مهر زن بر لب دعوى که بسا چون منصور
از تهى مغزى خود تاج سردار شدند
رشته عمر به مقراض دو لب قطع شود
بيشتر خلق جهان در سر گفتار شدند
صائب اين آن غزل مرشد روم است که گفت
عيد بگذشت و همه خلق پى کار شدند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید