شماره ٤٦٦: گذشت از نظرم يار سرگران فرياد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گذشت از نظرم يار سرگران فرياد
نظر نکرد به اين چشم خونفشان فرياد
به يک دهن چه فغان سر کنم، که سينه من
تهى ز ناله نگردد به صد دهان فرياد
ز آه سرد شود بند بند من نالان
که از نسيمى خيزد ز نيستان فرياد
چو من به ناله درآيم به رنگ پرده ساز
شود بلند ز هر برگ گلستان فرياد
ز بيم هجر شب وصل من به ناله گذشت
که در بهار کند بلبل از خزان فرياد
بود چو گوش فلک از ستاره پرسيماب
چه حاصل است رساندن به آسمان فرياد؟
نمى رسند به فرياد غافلان، ورنه
در آستين بودم همچو نى نهان فرياد
چنان به درد بنالم ز بى پر و بالى
که خيزد از خس و خاشاک آشيان فرياد
به خوردن دل خود قانعم ز خوان نصيب
هما نيم کنم از درد استخوان فرياد
چه جاى زر، که در انصاف بخل مى ورزند
ز بى مروتى اهل اين زمان فرياد
چو نيست در همه کاروان زبان دانى
چرا کنم چو جرس با دو صد زبان فرياد؟
چو تار چنگ شود مد ناله هر رگ من
چو سر کنم شب هجران دلستان فرياد
رسد نخست به زور آوران شامت ظلم
که پيشتر ز نشان خيزد از کمان فرياد
ز دورى تو شکر لب جدا جدا خيزد
مرا چو ناى ز هر بند استخوان فرياد
پرم ز ناله به نوعى که همچو نى خيزد
مرا ز حلقه چشم گهرفشان فرياد
چگونه سرمه به آواز، سينه صاف شود؟
نمى رسد به مقامى در اصفهان فرياد
فغان و ناله عشاق اختيارى نيست
شود ز درد گرانجان سبک عنان فرياد
به گوش دل بشنو ناله هاى زار مرا
که همچو خامه مرا نيست بر زبان فرياد
نکرد گوش به فرياد من کسي، هرچند
که آمد از دم گرمم به الامان فرياد
به حرف شکوه زبان را اگر نيالايم
ز دردهاى گران است ترجمان فرياد
چه گوهرست ندانم نهفته در دل من
که مى کند همه شب همچو پاسبان فرياد
درين زمان چنان پست شد ترانه عشق
که در بهار نخيزد ز بلبلان فرياد
نيم سپند که فرياد جسته جسته کنم
مسلسل است مرا بر سر زبان فرياد
به خامشى گره از کار من گشاده نشد
رسد به داد دل تنگ من چسان فرياد؟
اگرچه دادرسى نيست در جهان صائب
ز تنگ حوصلگى مى کنم همان فرياد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید