شماره ٥٥٣: ز عشق هرکه به دل داغ روشنى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز عشق هرکه به دل داغ روشنى دارد
ازين خرابه به فردوس روزنى دارد
اگر به خلد رود روى بر قفا باشد
ز گوشه دل خود هر که مأمنى دارد
ز بيم خار خورد در لباس دايم خون
چو گل کسى که درين باغ دامنى دارد
ز دوستان گرامى که مى رود به سفر؟
که دل تهيه از خويش رفتنى دارد
هزار عقد گهر را به نيم جو نخرد
دلى کز آبله هر گوشه خرمنى دارد
گذشتن از سر مطلب رساتر افتاده است
وگرنه کعبه مقصد رسيدنى دارد
شکوه عشق به زنجير بسته است مرا
خوش آن که رخصت در خون تپيدنى دارد
صداى شهپر جبريل از صبا شنود
چو غنچه هر که دماغ شکفتنى دارد
به يک قرار دو شب نيست روشنايى ماه
خوش آن چراغ که از خويش روغنى دارد
دل شکسته عشاق مى شود پامال
وگرنه کوچه زلفش دويدنى دارد
به فکر خويش نباشند صاحبان نظر
دلش دو نيم بود هرکه سوزنى دارد
ز ياد روى تو صائب درين خراب آباد
هميشه پيش نظر باغ و گلشنى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید