شماره ٥٦٤: صباح مستى و شام خمار مى گذرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
صباح مستى و شام خمار مى گذرد
خوشى و ناخوشى روزگار مى گذرد
اگر ز شش جهت آيينه پيش رو دارم
ز هفت پرده چشمم غبار مى گذرد
بيا که جوش گل بوسه است روى ترا
مرو که عمر چو باد بهار مى گذرد
هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر
ز اهل عصر بر اين روزگار مى گذرد
هميشه روى تو يک پيرهن عرق دارد
که آب گوهر بر يک قرار مى گذرد
به دامن افق آن صبح شوربختم من
که عمر خنده من در خمار مى گذرد
بغير خامه دريانژاد من صائب
که از سر گهر شاهوار مى گذرد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید