شماره ٥٨٠: نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد
به يک نگاه دل خويش آب نتوان کرد
کمال حسن ترا نقص اگر بود اين است
که شيوه هاى ترا انتخاب نتوان کرد
ازان ز روز حساب ايمنى که مى دانى
که بيحساب تو ظالم، حساب نتوان کرد
ظهور معنى نازک بود ز پرده لفظ
نظاره رخ او بى نقاب نتوان کرد
نکرده آب دل خويش را چو شبنم گل
تهيه سفر آفتاب نتوان کرد
علاج غفلت خود کن که پاى خواب آلود
سفر چو تنگ شود، در رکاب نتوان کرد
کجا به سينه دل عاشقان قرار کند؟
به روى بستر بيگانه خواب نتوان کرد
به روزگار کهنسالى اين فراموشى
عطيه اى است که ياد شباب نتوان کرد
فريب عشق به آه دروغ نتوان داد
شکار خضر به دام سراب نتوان کرد
درين محيط که طوفان نوح ابجد اوست
به هر نسيم چو موج اضطراب نتوان کرد
به يک نظر که ترا داده اند حيران باش
که سير بحر به چشم حباب نتوان کرد
به فکر خلق چه نسبت خيال صائب را؟
چرا تميز خطا از صواب نتوان کرد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید