شماره ٥٩١: ز عشق رشته جانى که پيچ و تاب نخورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز عشق رشته جانى که پيچ و تاب نخورد
ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد
منم که رنگ ندارم ز روى گلرنگش
وگرنه لعل چه خونها ز آفتاب نخورد
کجا به شبنم و گل التفات خواهد کرد؟
ز چهره عرق افشان، دلى که آب نخورد
به خاک پاى تو خون مى خورد به رغبت مى
همان حريف که در پاى گل شراب نخورد
درين بهار که يک غنچه ناشکفته نماند
غنيمت است که دستى بر آن نقاب نخورد
چنان گرفت تکلف بساط عالم را
که خاک تشنه جگر آب بى گلاب نخورد!
تويى که سنگدلي، ورنه هيچ زهره جبين
به هر مکيدن لب خون آفتاب نخورد
صبور باش که در انتظار ابر بهار
صدف به تشنه لبى از محيط آب نخورد
ز خود برآى که در سنگ آتش سوزان
شراب لعل ز خونابه کباب نخورد
زمانه کشتى احسان چنان به خشکى بست
که هيچ تشنه جگر بازى سراب نخورد
ندامت است سرانجام ميکشى صائب
خوشا کسى که ازين چشمه سار آب نخورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید