شماره ٦٥٧: مرا که سايه خم سايه کمر باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا که سايه خم سايه کمر باشد
چه احتياج به سرسايه دگر باشد
عطاى دوست بود بى دريغ بخش ارنه
سرى کجاست که لايق به دردسرباشد
زسيل حادثه از جا روند بيجگران
کمند وحدت ما موجه خطر باشد
هميشه عشق زتردامنان در آزارست
بلاى چشم بود هيزمى که تر باشد
مرا از آن سفر بيخودى خوش آمده است
که بى نياز ز تمهيد همسفر باشد
شراب تلخ به اندازه خورکه خون در رگ
زاعتدال چو بگذشت نيشتر باشد
کنم درست کدامين شکسته خود را
مرا که دست ودل از هم شکسته تر باشد
به قبض وبسط مرا صائب اختيارى نيست
گشاد و بست من از عالم دگر باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید