شماره ٦٨٣: دهان تنگ تو هرخرده دان نمى داند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دهان تنگ تو هرخرده دان نمى داند
که غيب را بجز از غيب دان نمى داند
اگر چه گام نخستين گذشتم از دوجهان
هنوز شوق مرا خوش عنان نمى داند
کسى که نيست تنک مايه از شعور و خرد
به هر بها که بود مى گران نمى داند
نفس گداخته خود را به گلستان برسان
که ايستادگى اين کاروان نمى داند
ملايمت سپر انقلاب دوران است
که نخل موم بهار و خزان نمى داند
به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور
هنوز نام مرا باغبان نمى داند
به داغ عشق بسوز وبساز چون مردان
که آفتاب قيامت امان نمى داند
خوشند اهل سعادت به سختى از دنيا
هما ز مايده جز استخوان نمى داند
عجب که برخورد از روزگار پيرى هم
چنين که قدر جوانى جوان نمى داند
ز پوست راه به مغز نديده نتوان برد
طبيب حال دل ناتوان نمى داند
نشد به رخنه دل هرکه آشنا صائب
ره برون شد ازين خاکدان نمى داند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید