شماره ٧٦٢: اگر چه روى من از درد زعفرانى بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه روى من از درد زعفرانى بود
خميرمايه صد رنگ شادمانى بود
ز خشک مغزى پيرى مرا يقين گرديد
که در سياهى مو آب زندگانى بود
فغان که جامه فانوس شمع هستى من
ز روزگار همين آستيم فشانى بود
سخن گسسته عنان راه حرف خارستان
مدار زندگانى من به پاسبانى بود
تمتعى که ازين خاکدان رسيد به من
سبک رکابتر از گرد کاروانى بود
فتاد از نظرم تا ز خون تهى شد دل
سبوى باده سبکروح از گرانى بود
به جرم هرزه درايى گداختند مرا
زبان شکوه من گرچه بى زبانى بود
من آن نيم که به نيرنگ دل دهم به کسى
بلاى چشم کبود تو آسمانى بود
به بوسه اى نزدى مهر برلبم هرگز
هميشه لطف تو با دوستان زبانى بود
زپرده شعله ديدار کار خود مى کرد
جواب موسى ما گرچه لن ترانى بود
ازان به تيغ زبان شد جهان ستان صائب
که مدح گستر عباس شاه ثانى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید