شماره ٧٧١: رخ تو در دل شبها اگر سفيد شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
رخ تو در دل شبها اگر سفيد شود
عجب که ماه ز خجلت دگر سفيد شود
چو نيست سوخته اى تا دهد حيات مرا
چرا زآهن وسنگ اين شرر سفيد شود
چو آهوان شود آن روز خون گرم تو مشک
که همچو نافه ترا موى سر سفيد شود
شب سياه مرا صبح نيست در طالع
مگر ز گريه مرا چشم تر سفيد شود
کنم به خون شفق سرخ روى زرين را
شبى که صبح ز من پيشتر سفيد شود
ز صيقل قد خم گشته بى غبار نشد
دل سياه تو مشگل دگر سفيد شود
مدار دست ز ريزش که ابرهاى سياه
ز برفشاندن آب گهر سفيد شود
شوم سفيدچسان در ميان ساده دلان
مگر ز نقش مرا بال وپر سفيد شود
ز آه سرد مشو غافل اى سياه درون
که چهره شب تار از سحر سفيد شود
به حرف صدق مکن باز لب ز ساده دلى
که روى صبح به خون جگر سفيد شود
تو چون دهن به شکر خنده واکنى چون صبح
ز انفعال نيارد شکر سفيد شود
توان ز وصل برومند شد ز چشم سفيد
که از شکوفه فشاندن ثمر سفيد شود
ز گرمخونى من آب مى شود فولاد
چگونه پيش رگم نيشتر سفيد شود
به گرد خويش نگرديده ناقصى صائب
اگر ترا ز سفر موى سر سفيد شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید