شماره ٧٨٠: شکوه بحر ز امواج آشکاره شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شکوه بحر ز امواج آشکاره شود
يکى هزار شود دل چو پاره پاره شود
مباش در پى گرد آورى که ماه تمام
ز خود تهى چو شود قابل اشاره شود
خودى حصارى ساحل نموده بحر ترا
ز خودکناره گزين بحر بى کناره شود
مرا چوآينه سيرى ز وصل ممکن نيست
تمام عمرم اگر صرف يک نظاره شود
مباش تلخ دهد عشق اگر گداز ترا
که رو سفيد شود قند چون دوباره شود
به اصل خويش کند فرع ميل مى ترسم
که شيشه دل من رفته رفته خاره شود
ز تنگناى فلک حال من کسى داند
که همچو طفل مقيد به گاهواره شود
مشو ز وحدت وکثرت دوبين که يک نورست
که آفتاب شود روزوشب ستاره شود
ز خود برآى که جز عيسى مجرد نيست
تهمتنى که به رخش فلک سواره شود
توآن زمانه به نظرهاعزيز مى گردى
که آتش تو چو ياقوت بى شراره شود
نمى توان به جگر داغ عشق پنهان کرد
کز آفتاب گريبان صبح پاره شود
بگير دامن خورشيد طلعتى صائب
که همچو صبح ترا زندگى دوباره شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید