شماره ٧٩٢: مرا به ميکده هر کس که راه بنمايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا به ميکده هر کس که راه بنمايد
در بهشت به رويش خداى بگشايد
بجز قلمرو مازندران کجا ديگر
کلاه گوشه مينا به ابر مى سايد
در آن ديار اقامت مکن که از سردى
زبان آتش سوزان به زينهار آيد
بيا به کشور مازندران که در سرما
بغير آتش مى آتشى نمى بايد
چنان ربوده اشرف شده است ديده من
که التفات به سير بهشت ننمايد
چنان ز ابر نگرديده است جوشن پوش
که آفتاب در او تيغ کار فرمايد
به جاى باده مگر بحر را کشم بر سر
که مى ز عهده اين ابر بر نمى آيد
اگر چه از دل سنگين دلبران سازند
بناى توبه درين بوم وبر نمى پايد
ازان هميشه بود بر قرار رنگ گلش
که ماه ماه در او آفتاب ننمايد
به اين ديار طرب خيز چشم بد مرساد
که کار باده ز کيفيت هوا آيد
مرا ز تجربه کاران نصيحتى يادست
که توبه نامه به خط شکسته مى بايد
حديث خوبى مازندران واشرف را
زبان کوته صائب چه شرح فرمايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید