شماره ٨٠٠: ز خود برآ که نسيم بهار مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خود برآ که نسيم بهار مى آيد
سبکروى ز سر کوه يار مى آيد
ز بوى خون گل ولاله مى توان دريافت
که از قلمرو آن دل شکار مى آيد
رهش به کوچه زلف نگار افتاده است
چنين که باد صبا مشکبار مى آيد
به هر کجا که رود سبز مى کند چون خضر
پيام خشکى اگر زان ديار مى آيد
ز روح بخشى باد بهار معلوم است
که تازه از بروآغوش يار مى آيد
ز چشم شبنم گل روشن است چون خورشيد
که از نظاره آن گلعذار مى آيد
نه لاله است که سر مى زند بهار از خاک
که خون ما به زمين بوس يار مى آيد
که شسته است درين آب روى چون گل را
که بوى خون ز لب جويبار مى آيد
اگر به کار جهان من نيامدم صائب
کلام بى غرض من به کار مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید