در مدح علاء الدين

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
صاحبا عيد بر تو خرم باد
کل گيتى ترا مسلم باد
از تو آباد ظلم ويران شد
به تو بنياد عدل محکم باد
حزم و عزمت چو بر سؤال و جواب
بر قضا و قدر مقدم باد
خدمت چرخ جز به درگه تو
چون تيمم به ساحل يم باد
خطبه تعظيم يافت از نامت
همچنين سال و مه معظم باد
دايم از فتح باب ابر سخات
خشک سال نياز را نم باد
در يمين تو خامه آصف
در يسار تو خاتم جم باد
خواستم گفت ملک هفت زمينت
همه زير نگين خاتم باد
آسمان گفت گر منم چو نگينش
اندر آن رقعه نام من هم باد
موکب حزمت ار نهفته رود
اشهب روزگار ادهم باد
گرد جيش تو در دماغ ظفر
چون دم آستين مريم باد
از بلندى سراى قدر ترا
سقف افلاک سطح طارم باد
وز نژندى به چشم بدخواهت
اشهب روزگار ادهم باد
دست سگبانت چون قلاده کشد
شير گردون سگ معلم باد
چرخ اگر بارگاه تو نبود
تا قيامت شکسته طارم باد
زهره خنياگريت گر نکند
تا ابد سور زهره ماتم باد
فتنه پيش زبان خامه تو
چون زبانهاى سوسن ابکم باد
پس به شکر تو تا زبان سنان
شاهراه حروف معجم باد
حبس خصم تو با زوال خلاص
چون نهانخانه جهنم باد
بر رخى کز تو خال عصيانست
همه کارش چو زلف درهم باد
قهرمان تو موسوى دستست
ترجمان تو عيسوى دم باد
چتر ميمون همت عاليت
سايه دار سپهر اعظم باد
همه سعى تو چون قران سعود
در مراعات نظم عالم باد
همه عون تو چون عنايت حق
در مهمات نسل آدم باد
بنده از مکرمات وافر تو
همچنين سال و مه مکرم باد
در خلافت و رضاى تو همه سال
نحس و سعد زمانه مدغم باد
از همه فعلهات باطل دور
با همه رايهات حق ضم باد
رمحت از جنس معجز موسى
مرکب از نوع رخش رستم باد
گرد سم سمند تو مادام
در دو چشم عدوت توام باد
دست سرو ار دعاى تو نکند
قامتش چون بنفشه پر خم باد
ور ميان جز به خدمتت بندد
نيشکر در ميان او سم باد
تا کم و بيش در شمار آيد
دولتت بيش و دشمنت کم باد
قصبش بر سر از تو درى گشت
اطلسش در بر از تو معلم باد
مدتت با زمانه هم آواز
راست چونان که زير با بم باد
دلت از صد هزار دل به تو شاد
تا دمى در تنست بى غم باد
جانت اى صدهزار جانت فدى
تا به جان زنده است خرم باد
جنبش فتح و آرميدن ملک
همه در جنبش تو مدغم باد
حاسدت را چو پاى درگل ماند
از غم و رنج دست بر هم باد
عدل تو شب چو روز روشن کرد
روز تو همچو عيد خرم باد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید