مدح يکى از اقوام پادشاه کند

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى به نيک اختر شده هم سلف سلطان جهان
از وفاق تست اکنون خلق عالم شادمان
حور و غلمان بر مبارک عقد تو گاه نثار
تحفها برده ز شادى يکدگر را در جنان
عقد تو گشتست عقد مملکت را واسطه
سور تو گشتست لفظ تهنيت را ترجمان
خطبه تو بوده اندر نيکنامى معجزه
وصلت تو گشته اندر شادکامى داستان
بود خواهد عقد تو در عقد چون دنيا و دين
رفت خواهد عهد تو در عهده امن و امان
گاه خطبه خواندن تزويج فرخ فال تو
بر تنت بوده نثار رحمت از هفت آسمان
عقد تو عين عقيدت بود خواهد روز و شب
سور تو عين سرور و شادمانى جاودان
زير طاق عرش طاوس ملايک جبرئيل
از نثار تو شده ياقوت پاش و درفشان
هم بر آن طالع که با زهرا على و مرتضى
وصلتى کردى به توفيق خداى مستعان
مه به تسديس زحل کرده نظر با آفتاب
وصلتى کردى به رسم بخردان باستان
نوزده روز از مه روزه گذشته روز نيک
اختيارى بود کان باشد ز بهروزى نشان
خاندان خان و سلطان از تو زينت يافتند
کز تو خواهد گشت معمور اين دو ميمون خاندان
خاندان خان به تو آباد خواهد گشت ازآنک
خان به تو تسليم کرد و جان به تو پرداخت خان
اى عطاهاى بزرگت اصل رزق مرد و زن
وى سخنهاى لطيفت انس انس و جان جان
عز دين مسعود فرخ را تو فرخ اخترى
دختر فرخ هميشه بر تو بوده مهربان
خصم با سلطان نداند در جهان پهلو زدن
تا تو سلطان جهان را بود خواهى پهلوان
هرکجا سلطان بود با او تو باشى همرکاب
هرکجا سلطان رود با او تو باشى هم عنان
رايت تدبير تو گيرد سپهر اندر سپهر
مرکب اقبال تو گيرد عنان اندر عنان
از کفايت شد کف تو ضامن ارزاق خلق
ضامنى کورا بود توفيق در ضمن ضمان
زاغ اگر بر نام تو در آشيان بيضه نهد
زاغ را طاوس گردد بچه اندر آشيان
آفتاب راى تو گر روشنى کمتر دهد
قيرگون گردد جهان از قيروان تا قيروان
گر ز خاک نهروان آيد خلاف تو پديد
نهر خون گردد ز شمشير تو شهر نهروان
کرد زهر چشم تو بر سيستان روزى گذر
زان شد از خار سليب آکنده ريگ سيستان
حزم تو حصن رزانت را بود چون کوتوال
عزم تو سيل صيانت را بود چون ديده بان
اى گران زخم سبک حمله به روز معرکه
بنده ات کيسه سبک دارد همى نرخ گران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید