در مدح ناصرالدين طوطى بک

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى رفته به فرخى و فيروزى
باز آمده در ضمان به روزى
بر لاله رمح و سبزه خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزى
چون تير نهاده کار عالم را
يک ساعت در کمان تو گوزى
تو ناصر دينى و ازين معنى
يزدان همه نصرتت کند روزى
در حمله درنده اى و دوزنده
صف مى درى و جگر همى دوزى
پروانه سمندر ظفر باشد
چون مشعله سنان بيفروزى
فرزين بنهى به طرح رستم را
آنجا که به لعب اسب کين توزى
صد شه به پياده پى براندازد
آنرا که تو بازيى بياموزى
مى ساز به اختيار من بنده
تا خرمن فتنها همى سوزى
اى روز مخالفانت شب گشته
مى خور به مراد خود شبانروزى
اى کرده ز تيغت فلک تحاشى
فتحت ز حشم نصرت از حواشى
پيروزى و شاهى ترا مسلم
بر جمله آفاق بى تحاشى
در بندگى تو سپهر و ارکان
يکسان شده از روى خواجه تاشى
هندوى تو يعنى که جرم کيوان
بهرام فلک را وثاق باشى
پيشانى شير فلک خراشد
روباه درت آسمان خراشى
از سايه رايت زمانه پوشى
وز دامن همت ستاره پاشى
گر هندسه مدح تو نبودى
قادر که شدى بر سخن تراشى
اى روز جهان از تو عيد دولت
آن روز مبادا که تو نباشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید