شماره ٤: به اختيار ز نزهت سراى جان برخيز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به اختيار ز نزهت سراى جان برخيز
گران نگشته ازين خاک آستان برخيز
گره مشو به دل خاک تيره چون قارون
چوعيسى از سر اين تيره خاکدان برخيز
چو تخم اشک ممان از فسردگى در خاک
چو آه گرم شو از سينه جهان برخيز
اجل نيامده جان را به طاق نسيان نه
روان نگشته قضا از سر روان برخيز
دمادم است که در خرمن تو افتاده است
ز زير تيغ شرربار کهکشان برخيز
ز گريه دل شب، روى شمع نورانى است
تو نيز شب به دو چشم شررفشان برخيز
مده ز دست گريبان غنچه خسبى را
گل صباح، گل از بستر گران برخيز
تلاش عالم بالاى خاکسارى کن
به صدر اگر بنشيني، ز آستان برخيز
نفس شمرده زدن صبح را جوان دارد
توهم شمرده نفس خرج کن، جوان برخيز
پل شکسته به سيلاب برنمى آيد
ز راه اشک من اى طاق کهکشان برخيز
محک چه صرفه برد از زر تمام عيار؟
ز پيش راه من اى سنگ امتحان برخيز
منه به دوش عصا بار ناتوانى خويش
شراب کهنه به دست آور و جوان برخيز
زبان طرز نظيرى است صائب اين مصرع
که پيش ازان که نگرديده اى گران برخيز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید