شماره ٤٤: داشت امروز رخ يار حجابى که مپرس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
داشت امروز رخ يار حجابى که مپرس
زد به روى دل مدهوش گلابى که مپرس
اگر از شرم و حيا بوددوچشمش مخمور
از عرق داشت رخش عالم آبى که مپرس
خنده مى کرد، ولى داشت ز پر کارى حسن
درشکرخنده نهان زهر عتابى که مپرس
گرچه مى زدنگه شوخ به بازى در صلح
داشت بابوسه دهانش شکرابى که مپرس
داشت از سنگدلى هر مژه خونخوارش
پيش دست از دل صدپاره کبابى که مپرس
هر سؤالى که ازو خيرگى شوق نمود
داد در زير لب خويش جوابى که مپرس
گرچه بى پرده برون آمده بود ازخلوت
داشت از حيرت ديدار نقابى که مپرس
ناز هر چند به دامان نگه مى آويخت
مى دويد از پى دلها به شتابى که مپرس
با خط و زلف خود از رهگذر دلها داشت
مو شکافانه حسابى و کتابى که مپرس
از خيال لب ميگون خراباتى خود
داشت در ساغر انديشه شرابى که مپرس
با خيالش دل سودايى صائب همه شب
بود مشغول سؤالى و جوابى که مپرس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید