شماره ٧٢: از هوسناکى گران برخاطر دوران مباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از هوسناکى گران برخاطر دوران مباش
از فضولى بارصاحبخانه چون مهمان مباش
تا درايام خزان برگ و نوايى با شدت
در بهاران غافل ازاحوال بى برگان مباش
خجلت روى زمين ازتشنه جانان مى کشى
در رياض آفرينش ابر بى باران مباش
آيه نوميدى سايل مشو از چوب منع
مانع آمد شد محتاج چون دربان مباش
سيم وزر را نيست چون سيماب دريک جا قرار
چون صدف در فکر جمع گوهر غلطان مباش
مى توان تااز قناعت سنگ بستن برشکم
روز و شب چون آسيا درفکر آب ونان مباش
از تمامى ماه راديدى که چون باريک شد؟
بر کمال خويشتن ازسادگى نازان مباش
نعمت الوان ثمر غمهاى گوناگون دهد
خون دل خور درتلاش نعمت الوان مباش
برنمى آرى اگر دست حمايت ز آستين
از هواجويى به شمع زندگى دامان مباش
نيست چون از روشنى جز اشک و آهى حاصلت
همچو شمع صبحدم برزندگى لرزان مباش
چرخ نيلى حلقه ماتم بودبر غافلان
تا درين ماتم سرايى يک نفس خندان مباش
از وصال سست پيوندان بريدن نعمتى است
دلگران درپيرى از افتادن دندان مباش
عدل بخشد پادشاهان راحيات جاودان
چون سکندر درتلاش چشمه حيوان مباش
نيل چشم زخم مى بايد کمال حسن را
دلگران اى ماه مصر از سيلى اخوان مباش
باش صائب در تلاش شاهدان معنوى
نيستى آيينه، درهر صورتى حيران مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید