شماره ١٠٢: مى کند برتن گرانى سرچو مى افتد ز جوش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى کند برتن گرانى سرچو مى افتد ز جوش
چون سبوخالى شد ازمى بار مى گرددبه دوش
صحبت اشراق راتيغ زبان درکار نيست
صبح چون گرديد روشن شمع مى گردد خموش
مى شود دست نوازش باعث آرام دل
خشت اگر مانع تواند شد خم مى را ز جوش
در سخن لب جلوه زخم نمايان مى کند
مى شود تيغ دودم هرگاه مى گردد خموش
صبح آگاهى شود گفتم مراموى سفيد
پرده ديگر فزون شد برگرانيهاى گوش
بازى جنت مخور، کز بهر عبرت بس بود
آنچه آدم ديد ازان گندم نماى جو فروش
شورش عشق است درفرهاد از مجنون زياد
سيل در کهسار صائب بيشتر دارد خروش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید