شماره ١٠٦: ميکند جان درتن اميد، لعل باده نوش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ميکند جان درتن اميد، لعل باده نوش
روى آتشناک، خون بوسه مى آرد به جوش
چين ابرو در شکست دل قيامت مى کند
ساعد سيمين سبکدست است درتاراج هوش
از هوسناکان خطر دارند گل پيراهنان
واى برآن گل که مى افتد به دست گلفروش
در سينه مستان نمى باشد نصيحت را اثر
سرمه نتوانست کردن چشم گويا راخموش
غنچه در دست نسيم صبح عاجز مى شود
برنيايد با نگاه خيره،شرم پرده پوش
کم نشد از گريه شورى کز محبت داشتم
آب گوهر ديگ دريا را نيندازد زجوش
عقل پيش عشق نتواند نفس را راست کرد
تالب دريا بود سيلاب راصائب خروش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید