شماره ١٤٠: به خط است اين نمايان گشته از طرف بناگوشش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به خط است اين نمايان گشته از طرف بناگوشش
که شد گرد يتيمى سايه افکن درگوشش
ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمى گردد
مى آشامى که سازد گردش چشم تو مدهوشش
در آن محفل که شمع آن روى حيرت آفرين باشد
سپند از جاى خود برخاستن گردد فراموشش
بهر کس بگذرى چون شمع با آن قامت رعنا
نمى آيد به هم تا حشر چون محراب آغوشش
کدامين قلب را از جلوه مستانه برهم زد؟
که کاکل مى کشد دست نوازش باز بردوشش
به حرف عاشق سرگشته از تمکين نپردازد
مگر قلاب خط اين پنبه بيرون آرد از گوشش
کسى کز جلوه مستانه اوبى خبر گردد
به ديوان قيامت آورند از خاک بادوشش
صباحت بيش ازين در مشرق امکان نمى باشد
که از آب گهر شد بى صفا شيرين بناگوشش
عيار گفتگوى او نمى دانم ،همين دانم
که در فرياد آرد بوسه را لبهاى خاموشش
به تمکين خرد بى تابى عاشق نمى سازد
من و آن مى که خم را پايکوبان مى کند جوشش
ز وصل آن دهن بردار صائب کام پيش از خط
که پى گم مى کند در دور خط سرچشمه نوشش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید