شماره ٢١٢: کسى که ديدن روى تو کرد حيرانش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کسى که ديدن روى تو کرد حيرانش
به ديده آب نگردد ز مهر تابانش
گل عذار ترا حاجت نگهبان نيست
که هست ازعرق شرم خود نگهبانش
کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
فتد اگر گل بى خار در گريبانش
اگر چه مايده حسن را نهايت نيست
ز پاره دل خويش است رزق مهمانش
گل صباح،دربسته آيدش به نظر
فتاد ديده هرکس به روى خندانش
مرا ز پسته دهانى است چشم دلسوزى
که شور حشر بود گرده نمکدانش
به هيچ قطره باران به چشم کم منگر
که هست مخزن گوهر زسينه چاکانش
ز لقمه حرص گدا کم نمى شود صائب
لب سؤال دگر مى شود لب نانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید