شماره ٢٤٨: در محفل که راه بيابى گران مباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در محفل که راه بيابى گران مباش
از حرف سخت بار دل دوستان مباش
ياد از حباب گير طريق نشست و خاست
دربزم چون محيط بزرگان گران مباش
با نيک و بد چوآينه هموار کن سلوک
غماز عيب چون محک امتحان مباش
شرط است پاس نوبت مردم درآسيا
درانجمن چو شمع سراپا زبان مباش
طى کن چو ريگ، طلب رابه خامشى
بيهوده نال چون جرس کاروان مباش
تاابر نوبهار پريشان نگشته است
دستى بلند کن صدف بى دهان مباش
نقش قدم به کعبه رسانيد خويش را
پاى به خواب رفته اين کاروان مباش
يک برگ را برات اقامت نداده اند
غافل ز سردمهرى باد خزان مباش
هر چند خرمنت ز ثريا گذشته است
ايمن ز برق حادثه آسمان مباش
درآتش است نعل گل اى خانمان خراب
درفکر جمع خاروخس آشيان مباش
ما وصل گل به نغمه سرايان گذاشتيم
اى باغبان تونيز درين بوستان مباش
صائب غريب وبيکس و دلگير مى شوى
پر در مقام تجربه دوستان مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید