شماره ٢٥٦: از خط نگشته سبز لب روح پرورش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از خط نگشته سبز لب روح پرورش
ننشسته است گرد يتيمى به گوهرش
ازانفعال ،مشرق پروين شود رخش
گردد ز ساده لوحى اگر مه برابرش
از چشم آفتاب کند جوى خون روان
درزير زلف جلوه رخسار انورش
رنگى ز بوى پيرهنش نيست باد را
از بس گرفته است قبا تنگ دربرش
گر در خيال تيغ کند غمزه اش گذار
ابريشم بريده شود زلف جوهرش
هر مطربى که درد دلش را فشرده است
سيلاب عقل و هوش بود نغمه ترش
چون نخل پرشکوفه بود هرکه باد ست
بى سکه خرج خاک نشينان شود زرش
چون صبر برشکنجه دام و قفس کند؟
آزاده اى که نقش گران است برپرش
انديشه شکر شکند نى به ناخنش
مورى که کرد خاک قناعت توانگرش
گر در سياهى سخن آب حيات نيست
سبزست چون هميشه خط روح پرورش ؟
صائب به خنده هر که دهن باز مى کند
چون گل به خرج باد رود زود دفترش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید