شماره ٢٧٥: رستم کسى بود که برآيد به خوى خويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
رستم کسى بود که برآيد به خوى خويش
در وقت احتياج بگيرد گلوى خويش
آبى است آبرو که نيايد به جوى باز
از تشنگى بسوز ومريز آبروى خويش
هرکس که همچو صبح نفس راشمرده زد
پرنور کرد عالمى ازگفتگوى خويش
بيدار شو به چشم تأمل نظاره کن
هر صبحدم درآينه حشر روى خويش
صرصر به گرد من نرسد درگذشتگى
دلبستگى چو غنچه ندارم به بوى خويش
زين بيش بحر را نتوان انتظار داد
چون سنگ مى زنيم به قلب سبوى خويش
فردا چو برق از آتش سوزان گذر کند
امروز هرکه بگذرد از آرزوى خويش
صائب نصيب دشمن خونخوار ماشود
طرفى که بسته ايم ز جام و سبوى خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید