شماره ٢٨٤: از رشته جان تاب برد موى ميانش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از رشته جان تاب برد موى ميانش
از رفتن دل آب خورد سرو روانش
آن شاهسوارى که منم دل نگرانش
تيرى است که از خانه زين است کمانش
چون نقطه موهوم که قسمت کندش هيچ
پوشيده تر از خنده شود راز دهانش
در جلوه گهش زخم نمايان بود آغوش
ترکى که به شمشير زند حرف،ميانش
از جلوه کند آب دل اهل نظر را
پيوسته ازان تازه بود سرو روانش
از گرد لبش چون خط مشکين نشود دور
حرفى که ندانسته برآيد ز دهانش
از خانه آيينه صبوحى زده آيد
از چشم خود آن کس که بود رطل گرانش
گر تيغ زبانش نکند موى شکافى
مشکل که حديثى به لب آيد ز دهانش
دارد چو هدف درخم من سخت کمانى
کز تير کجى برد برون زور کمانش
مورى است کشيده است به بر تنگ شکررا
خالى که نمايان شده از کنج دهانش
صائب چه خيال است که در دست من افتد
سيبى که سهيل است ز خونابه کشانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید