شماره ٣٠٩: زاضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
زاضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص
مى کند آرى به بال مرغ وحشى دام رقص
پرتو خورشيد راآيينه در وجد آورد
در دل روشن کند آن يار سيم اندام رقص
پيش عاقل دربلا بودن به از بيم بلاست
مرغ زيرک ميکند درحلقه هاى دام رقص
شوق درهر دل که باشد مطربى درکار نيست
بى دف ونى مى کند گردون مينافام رقص
در محيط عشق بيتابى بود باد مراد
برد کف رابر کران زين بحر خون آشام رقص
ذره را نظاره خورشيد در رقص آورد
آتشين رويى چوباشد نيست بى هنگام رقص
تا رگ خامى بود در باده ننشيند ز جوش
مى کنند از نارسايى صوفيان خام رقص
اوج دولت جاى بازى و نشاط و لهو نيست
از بصيرت نيست کردن برکنار بام رقص
هر کجا آن مطرب خورشيد و طالع شود
خرده جان را کند چون ذره بى آرام رقص
شمع مى سازد قبا پيراهن فانوس را
چون کند در انجمن آن يار سيم اندام رقص
طعمه دريا نگردد هرکه از خود شدتهى
تا بود خالي،برروى صهبا جام رقص
فتنه سازان جهان رانيست درفرمان زبان
مى کند بى خواست آتش رازبان درکام رقص
ازسيه مستان نمى آيد تميز درد و صاف
مى کنم يکسان به ذوق بوسه و دشنام رقص
پايکوبان مى رود سيلاب صائب تا محيط
هر که را شوق است درسر مى کند هرگام رقص
اختيارى نيست صائب بيقرارى هاى ما
ذره چون خورشيد بيند مى کند ناکام رقص



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید