شماره ٣٩٤: در زلف تو آويخت دل از قيد علايق

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در زلف تو آويخت دل از قيد علايق
سررشته پيوند بود تاب موافق
پهلو به حيات ابدى مى زند آن زلف
اين است سوادى که به اصل است مطابق
از عشق شکايت گنه حوصله ماست
باکودک بدخو چه کند دايه مشفق؟
ديگر نشود جمع به شيرازه محشر
هردل که پريشان شود ازناله عاشق
همت ز دل وعرض تجمل بود ازدست
منت ز خلايق بود و رزق ز خالق
اى سرو مزن باقد او لاف رعونت
کاين جامه به هر بى سرو پانيست موافق
آگاه ز عيب و هنر خويش نگردد
تاچشم نپوشد کسى ازعيب خلايق
نشگفت اگر ازتيغ تو وا شد دل صائب
جان تازه کند صحبت ياران موافق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید