شماره ٣٩٩: کيست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کيست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک
مى زند اين کهنه کشتى گير يکسر را به خاک
غوطه زن دربحر سيل از کدورت پاک شو
تابه کى خواهى کشيدن دامن تررا به خاک ؟
روزى ماشد چو موران عشرت روى زمين
از قناعت تا بدل کرديم شکر را به خاک
خاک راهند اين خسيسان، آبرو و آب گهر
چند ريزى اى ستمگر آب گوهر را به خاک؟
از پشيمانى زپشت دست خود سازد گزک
کوته انديشى که ريزد درد ساغر را به خاک
حسن عالمسوز را پرواى آه سرد نيست
مى کشد اين شعله بيباک صرصررا به خاک
در تلاش نعمت دنيا عرق ريزى مکن
اى بهشتى رو چه ريزى آب کوثر را به خاک؟
مى توان تا تشنه اى را چون صدف سيراب کرد
نيست ازهمت فشاندن آب گوهر را به خاک
سيل از ويرانه با رخسار گرد آلود رفت
زود مى مالد فلک روى ستمگررا به خاک
هر که نقش خويش را در خاکسارى ديده است
مى نهد چون بوريا پهلوى لاغررا به خاک
سعى دارد در زوال آفتاب عمر خود
هرکه اندازد درخت سايه گستر را به خاک
مور گويا را سليمان پايتخت ازدست داد
مى کشند اکنون سبک مغزان سخنور را به خاک
با سيه بختى شدم خرسند، تاديدم که چرخ
مى کشد گيسو کشان خورشيد انور را به خاک
نقد خود را نسيه کردن صائب ازعقل است دور
بهر زر تاچند مالى روى چون زر را به خاک؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید