شماره ٤٠٥: غوره من شد مويز از سردى دنياى خشک

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
غوره من شد مويز از سردى دنياى خشک
سوخت خون چون نافه ام در دل ازين صحراى خشک
عالم خاک از وجود تازه رويان مفلس است
برنمى خيزد گل ابرى ازين درياى خشک
چشم بى اشک و دل بى آه زير گل خوش است
زهر مى بارد زروى ساغر و ميناى خشک
ساده لوحى بين که پيش برق بى زنهار عشق
هيزم تر مى فروشد زاهد از سيماى خشک
چون قلم برداشته است ازمردم ديوانه حق
نى چرا درناخن من مى کند سوداى خشک
زهد را خون درجگر از باده گلرنگ کن
آتش تر مى کند درمان اين سرماى خشک
کشتى ماشد بيابان مرگ چون موج سراب
قطره زد از بس که هر جانب درين درياى خشک
ازنهال او که چندين ميوه تر ميدهد
قسمت صائب چرا گرديد استغناى خشک ؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید