خنده کردى درگلستان تازه شد ايمان گل
آتش بيطاقتى بالا گرفت از جان گل
رخنه اى تا هست فيض آفتاب حسن هست
بلبل ما در قفس مست است از احسان گل
بلبلان را در ميان آب و آتش غوطه داد
گريه رسواى شبنم خنده پنهان گل
حسن مى بايد که باشد عشق گو هرگز مباش
صد قفس بال و پر بلبل بلا گردان گل
اى نسيم مرگ با باد خزان همراه باش
عندليب ما ندارد طاقت هجران گل
ياد ايامى که مى بست از محبت باغبان
گوشه دامان ما بر گوشه دامان گل