شماره ٤٦١: از سوختن زياده شود برگ و بار دل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از سوختن زياده شود برگ و بار دل
چون داغ لاله است درآتش بهار دل
ماهى ز آب بحر ندارد شکايتى
چون باده است تلخى غم سازگار دل
از مرکزست گردش پرگار زينهار
غافل مشو ز نقطه گردون مدار دل
آب گهر ز قرب صدف سنگ گشته است
افتاده است در گره از جسم کار دل
گرد يتيمى به غريبى فتاده اى است
جز دل به هر کجا که نشيند غبار دل
بر شيشه حباب هوا سنگ مى شود
دارد خطر ز سايه خود شيشه بار دل
يک بار است کن به غلط وعده مرا
کز وعده دروغ شدم شرمسار دل
نازکدلان به پرتوى از کار مى روند
مهتاب کار سيل کند در ديار دل
ديوى است در لباس پريزاد جلوه گر
عکس جهان درآينه بى غبار دل
زنهار در کشاکش دوران صبور باش
کز گوشمال چرخ بود گوشوار دل
گويى است چرخ درخم چوگان قدرتش
چون پاى در رکاب کند شهسوار دل
مشغول خاکبازى طفلانه است اشک
در تنگناى سينه من از غبار دل
اين تار چون گسسته شد آهنگ مى شود
خوش باش اگر زهم گسلد پودو تار دل
صائب سرش هميشه بود همچو سرو سبز
آزاده اى که سعى کند در شکار دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید