شماره ٤٧٦: عاشق صادق نمى دارد تمناهاى خام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عاشق صادق نمى دارد تمناهاى خام
تخم انجم در زمين صبح مى سوزد تمام
کام و ناکامى درين گلشن هم آغوش همند
بيشتر از فصلها در فصل گل باشد ز کام
فسق پيش من زطاعات ريايى بهترست
استخوان صد پيرهن باشد به از مغز حرام
تيرگى بيرون نرفت از دل به علم ظاهرى
خانه را روشن نمى سازد چراغ پشت بام
ز انتقام حق کند ايمن عدوى خويش را
مى کشد هرکوته انديشى که از خصم انتقام
مى توان آسان گسستن دامهاى سست را
دل مخور گر کار دنياى تو باشد بى نظام
سالکى کز نور وحدت صيقلى شد ديده اش
مى کند چون کعبه هر سنگ نشان را احترام
عالم روشن به چشم خويش مى سازد سياه
چون عقيق از سادگى هرکس کند تحصيل نام
از گرانسنگى پرستاران مودب مى شوند
سجده پيش بت برهمن مى کند جاى سلام
چشم بد را ناتماميهاست نيل چشم زخم
روى در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
از طوع پيش خسان مگشا لب خواهش که نيست
تا لب گور اين جراحت را اميد التيام
اره با آهن دلى با نخل بارآور نکرد
انچه با عزلت گزينان مى کند سين سلام
نفس چون مطلق عنان گرديد طغيان مى کند
سرکشى بارآورد چون نخل آب بى لجام
مى شود کام سخنورتر ز شعر آبدار
سبز سازد تيغ اگراز آب خود صائب نيام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید