شماره ٤٩٢: سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام
شعله شوخم سر از مجمر برون آورده ام
تيغ مى مالد زبان بر خاک پيش جراتم
پيچ و تاب از قبضه جوهر برون آورده ام
نيست چون خورشيد در طالع مرا آسودگى
ورنه از هر روزنى من سر برون آورده ام
ديگران از بحر اگر گوهر برون آورده اند
من دهان خشک و چشم تربرون آورده ام
با دل بى نقش از مجموعه عالم خوشم
من همين يک فرد ازين دفتر برون آورده ام
غير سربازى ندارم مدعايى چون حباب
گاه گاهى گر ز دريا سربرون آورده ام
نيست رنگى از عقيق آبدار او مرا
گرچه آب و رنگ از گوهر برون آورده ام
درد و داغ عشق دارد از بهشتم بى نياز
در دل دوزخ سر از کوثر برون آورده ام
حيرت سرشار دارد از وصالم بى نصيب
در دل دريا چو ماهى پر برون آورده ام
درگشاد دل ز قيد زلف و کاکل عاجزم
من که صدره مهره از ششدر برون آورده ام
از حجاب عشق در بيرون در چون حلقه ام
با تو گر از يک گريبان برون آورده ام
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد فرج
قطره اى از دست صد گوهر برون آورده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید