شماره ٥٠٩: آسمان نيلگون را سبز کرد انديشه ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
آسمان نيلگون را سبز کرد انديشه ام
بيستون کان زمرد شد زآب تيشه ام
غوطه در خون زد سپهر از ناخن انديشه ام
بيستون يک دانه ياقوت شد از تيشه ام
داغ جانسوزى بود هر نقطه اى از کلک من
ديده شيرست کرم شبچراغ بيشه ام
از گلابم در فلکها شيشه اى خالى نماند
مى گدازد دل همان در بوته انديشه ام
آن سبکدستم که چون در بيستون رو آورم
چون سپند از جاى خيزد پيش پاى تيشه ام
مطرب و ساقى نمى خواهد دل پر شور من
باده منصور بر مى آرد از خود شيشه ام
تا چه گلها سايه ام در دامن گردون کند
کوچه باغ خلد شد مغز زمين از ريشه ام
شوربختى بين که باصد شکرستان حسن او
هم به خون من کند شيرين دهان تيشه ام
چون کشم در گوش صائب حلقه فرمان عقل
من که از زناريان عشق کافر پيشه ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید