شماره ٥٤١: گر چه زير تيغ لنگردار مسکن داشتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه زير تيغ لنگردار مسکن داشتم
پاى چون کوه از گرانسنگى به دامن داشتم
نيل چشم زخم شد سوداى مجنون مرا
جاى هر سنگى که از اطفال بر تن داشتم
ذوق دلتنگى گريبانگير شد چون غنچه ام
ورنه برگ عيش چون گل من به دامن داشتم
کاسه دريوزه از روزن نبردم پيش ماه
خانه خود را ز برق آه روشن داشتم
بيخبر نگذشتم از پايى که زخم خار داشت
چشم در دنبال دايم همچو سوزن داشتم
تا چو ماهى بر کنار افتادم از بحر عدم
داغ حسرت گشت هر فلسى که بر تن داشتم
قامت خم برنياورد از گرانخوابى مرا
پشت خود بر کوه چون سنگ از فلاخن داشتم
برگ کاهى قسمت مور حريص من نشد
از عزيزانى که من اميد خرمن داشتم
سرو را آزاديم در پيچ و تاب رشک داشت
گرچه طوق بندگى صائب به گردن داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید