شماره ٥٤٩: مى شدم بيرون ز خود گر منزل مى داشتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى شدم بيرون ز خود گر منزل مى داشتم
دست و پايى مى زدم گر ساحلى مى داشتم
بهترست از عقل ناقص چون جنون کامل افتاد
کاشکى من هم جنون کاملى مى داشتم
اى که گويى دست بر دل نه مکن بيطاقتى
مى نهادم دست بر دل گر دلى مى داشتم
دانه اشکى که دارم چون صدف در دل گره
مى فشاندم گر زمين قابلى مى داشتم
بيقراريهاى من مى داشت پايان چون سپند
راه فريادى اگر در محفلى مى داشتم
در گرفتارى است آزادى درين بستانسرا
مى شدم آزاد اگر پا در گلى مى داشتم
ديگ بحر از احتياج ابر مى آيد به جوش
جوش احسان مى زدم گر سايلى مى داشتم
گرد من بيرون نمى رفت از بيابان جنون
همچو مجنون گر اميد محملى مى داشتم
از دل بى حاصل خود شرمسارم جاى دل
در بغل اى کاش فرد باطلى مى داشتم
از تلاش گلشن فردوس فارغ مى شدم
جا اگر در خاطر صاحبدلى مى داشتم
باده را مى داشت خونم داغ از جوش نشاط
در نظر گر دست و تيغ قاتلى مى داشتم
آه من صائب نمى شد سرد چون باد خزان
از بهار زندگى گر حاصلى مى داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید